۲۶

چشم دوختم به سقف 

گربه ی پشت پنجره  

نظاره می کرد خستگی هایم را .

۲۵

از پنجره 

مرد نابینا 

آمدنِ ماه را بو می کشد .

۲۴

الف....لام....میم 

پایت را...

به اندازه عرض معبر دراز کن.

۲۳

صدای هق هق زن 

با اتاق راه نمی برد  

غوغای شستن ظرف ها .

۲۲

خیالم را 

به اعماق کشید 

سنگی که سمتِ برکه پرتاب شد.

۲۱

شعله تمام شد 

بازگشت پروانه  

در تاریکی.

۲۰

خواستم به چشمه

شک نکنم

سراب نگذاشت.

۱۹

چه زود همان یک لحظه ی موعود رسید. 

لحظه ای که به چشم بر هم زدنی چشم بر همه چیز بستی !

۱۸

حالا هر دو تنهاییم.

۱۷

چشم می دوزم

به دور دست ها:

من کجاست ؟

۱۶

بعضی آدما دقیقا میمیونن.

۱۵

غریو فرو افتادن تیر آهن ها... 

قمریان گریختند 

من نتوانستم.

۱۴

هر کجا به خاکم بسپارید 

نرگس می دمد 

برای دیدارتان.

۱۳

آیینه ی بی مقابل

جا لباسی تو خالی

زن در مقابل خودش می گردد وسط اتاق .

۱۲

باد 

با غنچه چه گفت 

که به لبخند شکفت ؟

۱۱

خطاط سه گونه خط نوشت


یکی را خود خواند و لا غیر


یکی را هم خود خواند و هم غیر


یکی را نه خود خواندی و نه غیر

۱۰

زن مرغ ها و جوجه ها را عصر 

در لانه جا می داد 

با آن دلتنگی اش از آشیان خویش.

۹

لباسش

به رنگ سایه اش بود

از مزرعه بر می گشت زن .

۸

من به آمار زمین مشکوکم!!!!


اگر این شهر پر از آدم هاست


پس چرا این همه دل ها تنهاست؟؟؟

 

۷

رهگذر   

گیج ز هر عابر و هرکس   

پرسید:   

پس خدا کو نکند گم شده است؟!!   

همه از پرسش او سخت   

به خود لرزیدند


۶

میزان رأی ملت است


اگر نشد


رأی ملت میزان میشود.

۵

نصف شب تلفن زنگ زد. 

جواب ندادم. 

زنگ زد 

زنگ زد 

زنگ زد  

و خفه شد ! 

جنی شده بود 

فقط زنگ میزد! 

همیشه تصور می کنم 

نصفه شب 

خبرهای خوب نمیدهند! 

جواب ندادم  

بگذار به جهنم برود 

حق داشتم 

زنگ زده بود که بگوید : 

تصادف کرده.


نصف شب تلفن زنگ زد. 

جواب ندادم. 

زنگ زد 

زنگ زد 

زنگ زد

۴

من کی ام............؟! 

اینجا کجاست........؟!