۱۸

حالا هر دو تنهاییم.

۱۷

چشم می دوزم

به دور دست ها:

من کجاست ؟

۱۶

بعضی آدما دقیقا میمیونن.

۱۵

غریو فرو افتادن تیر آهن ها... 

قمریان گریختند 

من نتوانستم.

۱۴

هر کجا به خاکم بسپارید 

نرگس می دمد 

برای دیدارتان.

۱۳

آیینه ی بی مقابل

جا لباسی تو خالی

زن در مقابل خودش می گردد وسط اتاق .

۱۲

باد 

با غنچه چه گفت 

که به لبخند شکفت ؟

۱۱

خطاط سه گونه خط نوشت


یکی را خود خواند و لا غیر


یکی را هم خود خواند و هم غیر


یکی را نه خود خواندی و نه غیر

۱۰

زن مرغ ها و جوجه ها را عصر 

در لانه جا می داد 

با آن دلتنگی اش از آشیان خویش.

۹

لباسش

به رنگ سایه اش بود

از مزرعه بر می گشت زن .

۸

من به آمار زمین مشکوکم!!!!


اگر این شهر پر از آدم هاست


پس چرا این همه دل ها تنهاست؟؟؟

 

۷

رهگذر   

گیج ز هر عابر و هرکس   

پرسید:   

پس خدا کو نکند گم شده است؟!!   

همه از پرسش او سخت   

به خود لرزیدند


۶

میزان رأی ملت است


اگر نشد


رأی ملت میزان میشود.

۵

نصف شب تلفن زنگ زد. 

جواب ندادم. 

زنگ زد 

زنگ زد 

زنگ زد  

و خفه شد ! 

جنی شده بود 

فقط زنگ میزد! 

همیشه تصور می کنم 

نصفه شب 

خبرهای خوب نمیدهند! 

جواب ندادم  

بگذار به جهنم برود 

حق داشتم 

زنگ زده بود که بگوید : 

تصادف کرده.


نصف شب تلفن زنگ زد. 

جواب ندادم. 

زنگ زد 

زنگ زد 

زنگ زد

۴

من کی ام............؟! 

اینجا کجاست........؟!

۳

همه ی شب سقف را

بالای سرِخواب هایم

نگه داشته بود شاپرک.

۲

چتری شده

بر سر ِکرم ِکوچک تر

قارچ کوچک.

۱

به نام خدای خوب و مهربون.